English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (573 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pre load U بار کردن مقدماتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
investigate U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating U استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
preselect U انتخاب کردن مقدماتی
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
Other Matches
prolegomenon U مقدماتی کلمات مقدماتی
basic unit training U اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
preparatory U مقدماتی
preliminary U مقدماتی
precursive U مقدماتی
rudimental U مقدماتی
preliminaries U مقدماتی
first U مقدماتی
prolegomenary U مقدماتی
prodromal U مقدماتی
introductory U مقدماتی
tentative U مقدماتی
preparative U مقدماتی
preludial U مقدماتی
prolusory U مقدماتی
introductive U مقدماتی
prolegomenous U مقدماتی
proforma U مقدماتی
elementary U مقدماتی
prelusive U مقدماتی
elementarily U مقدماتی
elemental U مقدماتی
preliminary test U ازمایش مقدماتی
preliminary treatment U عملیات مقدماتی
responsions U ازمون مقدماتی
preheater U گرمکن مقدماتی
preliminary budget U بودجه مقدماتی
preliminary design U طرح مقدماتی
preliminary negotiations U مذاکرات مقدماتی
introduction to physics U فیزیک مقدماتی
preliminary expenses U هزینههای مقدماتی
preliminary investigation U بررسی مقدماتی
first cut U برش مقدماتی
prelude U قسمت مقدماتی
subassembly U مونتاژ مقدماتی
preludes U قسمت مقدماتی
basic training U اموزش مقدماتی
basic research U تحقیقات مقدماتی
preliminary U دور مقدماتی
preliminary U امتحان مقدماتی
preparations U اقدام مقدماتی
preparation U اقدام مقدماتی
basic hole U سوراخ مقدماتی
basic course U دوره مقدماتی
preliminary U مقدمات مقدماتی
preliminaries U دور مقدماتی
preliminaries U امتحان مقدماتی
preliminaries U مقدمات مقدماتی
precompression U تراکم مقدماتی
interludes U نگهداری مقدماتی
preceding pass U کالیبر مقدماتی
interlude U نگهداری مقدماتی
heats U مسابقه مقدماتی
economizer U کرمکن مقدماتی
first aid U کمکهای مقدماتی
elementary gate U دریچه مقدماتی
basics U اساسی مقدماتی
elementary item U قلم مقدماتی
proem U رساله مقدماتی
prime color U رنگ مقدماتی
elimination heat U دوره مقدماتی
pretest U امتحان مقدماتی
perlim U دوره مقدماتی
proforma invoice U سیاهه مقدماتی
propaedeutic U تحصیلات مقدماتی
prolusion U مقاله مقدماتی
bottom blown converter U مبدل دم مقدماتی
basic U اساسی مقدماتی
elementary U مقدماتی پایهای
basics U مقدماتی اساسی
junior high school U دبیرستان مقدماتی
rudiment U علوم مقدماتی
propaedeutic U تعلیمات مقدماتی
preparatory response U پاسخ مقدماتی
preparative U کار مقدماتی
prep U مدرسه مقدماتی
pilot study U بررسی مقدماتی
basic U مقدماتی اساسی
forehearth U کوره مقدماتی
fore exercise U تمرین مقدماتی
preliminary works U کارهای مقدماتی
heat U مسابقه مقدماتی
pilot injection U تزریق مقدماتی
Travaux preparatoires U کارهای مقدماتی
preselector U سلکتور مقدماتی
preselection U انتخاب مقدماتی
primary U مقدماتی اصلی
primary U مقدماتی نخستین
primary U ابتدایی مقدماتی
elementary algebra U جبر مقدماتی [ریاضی]
eliminator U برنه در دور مقدماتی
pre design estimate U براورد مقدماتی طرح
pre heat U حرارت دادن مقدماتی
reconnaissance U بازدید مقدماتی اکتشاف
rudimentary knowledge U دانش مقدماتی یا نخستین
incipincy U وضع مقدماتی ابتدایی
fundamental U اصولی مقدماتی اساسی
incipience U وضع مقدماتی ابتدایی
basic combat training U اموزش رزم مقدماتی
basic bessemer converter U مبدل مقدماتی بسمر
basic bessemer process U فرایند مقدماتی بسمر
basic bessemer steel U فولاد مقدماتی بسمر
preparatory students U شاگردان تهیه یا مقدماتی
black pickling U اسید شویی مقدماتی
basic machine unit U واحد دستگاه مقدماتی
magnetic biasing U مغناطیس گردانی مقدماتی
prolusion U اثر هنری مقدماتی
flight U بهترین نتیجه دور مقدماتی
junior college U دانشکده مقدماتی تا دو ساله اموزشکده
preliminary budget forecast U پیش بینی مقدماتی بودجه
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
protocol U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
basic bessemer pig iron U اهن خام مقدماتی توماس
white primary U اخذ اراء مقدماتی حزبی
strategic reconnaissance U بررسی مقدماتی وضع دشمن
protocols U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
house of delegates U مجلس مقننه مقدماتی ویرجینیا ومریلند
basic relay post U پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
preparatory U تیراندازی مقدماتی تیر تهیه برای تک
microcontroller U RAM و زبان برنامه نویسی مقدماتی است
exempt player U بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
WordPad U امکان نرم افزاری در ویندوز که توابع مقدماتی Microsoft Word را دارد
protocol U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
characters U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
premedical U دوره مقدماتی پزشکی وابسته به پیش پزشکی
charactristics U مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
first pickling U اسیدشویی مقدماتی اسیدشویی اولیه
basic ration U جیره مقدماتی جیره مبنا
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com